جواب دادن به کامنتها باعث شد برای بار هزارم یاد دروغات بیفتم. دروغایی که اون قدر زیادن که اگر بخوام بنویسم و آرشیو کنم کتابخونه ملی جا کم میاره.


چقدر دلت آرزوی یک دختر داشت. می گفتی آرزو به دل می میری چون اصلا فکرشم نمی تونی بکنی که به زنت دست بزنی! و چنین زن نفهمی مادر خوبی نمی تونه باشه و همین الانشم عذاب وجدان داری چرا یک بچه داری ازش و از بچه ات خجالت می کشی که همچین مادری براش انتخاب کردی. اولا که قرار بود همین امروز و فردا برید محضر. بعدها شد مگه می تونم پسرمو با چنین غول بی شاخ و دمی تنها بذارم؟؟ مجبورم باهاش زندگی کنم تا پسرمو ببینم. پسرت 7 سالشم شد و حضانتشم با تو بود اما این بار می گفتی زنت پارتی های گردن کلفت داره تو قوه قضاییه و اگر تو بخوای بچه رو ازش بگیری بهت اتهام هم*جنس*بازی می زنه تا هم بچه رو ازت بگیره هم اعدامت کنند!!!!!!! (راستی چرا این قدر به این مبحث علاقمند بودی؟؟؟؟)


می دونی چقدر دل منم یک دختر می خواست. که چشماش مثل تو و پسرت آبی باشه. این مدت گذشت. تو دروغ گفتی تو بد کردی تو قلب شکوندی بعدش خدا به عنوان جایزه یک دختر مثل دسته گل گذاشت تو دامنت و سهم من شد حسرت و غصه. از هیچ چی بیش از این لجم نمی گیره که چیزی که آرزوی من بود، چیز به این قشنگی، به این دلبندی یک نوزاد دختر باید مال تو باشه. من هر روزم باید گریه باشه. اما تو انگار نه انگار، هیچ چی تو زندگیت تغییر نکرده نه خانی اومده نه خانی رفته....عدالت خدا که می گن همینه؟

نظرات 12 + ارسال نظر
نازنین یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 11:21 ب.ظ http://myprivatelife.blogsky.com/

مشکل روانی داشت انقدر دروغ میگفت؟!
خدا رو شکر کن از دست یه بیمار روحی نجات پیدا کردی نه اینکه متاسف باشی چرا ازش بچه نداری...

حالا در مورد دروغگوییش بیشتر می نویسم نازنین جان.

مریم دوشنبه 17 بهمن 1390 ساعت 11:45 ق.ظ http://aabadi.blogfa.com

از وبلاگ عسل لینکت رو باز کردم. در زمینه روابط مثلثی داستانی داره ذهنم رو خراش میده. دارم وبلاگ هایی رو که به نوعی چه شرعی و چه غیر شرعی نویسنده اش به نوعی درگیر این قضیه است می خونم.
امیدوارم اجازه بدی وقتی آرشیوت رو می خونم و پیش میام اگر سئوالی داشته باشم ازت بپرسم.
ممنون

حتما. هیچ مشکلی نیست.

... دوشنبه 17 بهمن 1390 ساعت 11:51 ق.ظ

چقدر خوب که تموم کردی
چقدر خوب ...
کاش منم میتونستم تموم کنم
کاش منم میتونستم

می دونم سخته ولی امیدوارم که بتونی.

نسرین دوشنبه 17 بهمن 1390 ساعت 04:35 ب.ظ

خدای من بازم یه دختر دیگه مثل من... ای وای من

متاسفانه. امیدوارم حالت مثل من نباشه.

غزل دوشنبه 17 بهمن 1390 ساعت 10:55 ب.ظ http://ruzane-haye-ma.blogfa.com

لعنت به همه شون
همه کسایی که به هر طریقی خیانت میکنن

شیوا چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 12:18 ق.ظ

خب همینه دیگه. خوشحالم که تو زود از این جریان خودتو کنار کشیدی. این روابط همین جوریه. وقتی دخترها می رن با یه مرد متاهل خودشونو قانع می کنن که همسرش خیلی بده و لیاقت اینو نداره ، من لیاقتشو دارم و خوشبختش می کنم و ... اونموقع به نظرشون مرد متاهل یه مرد فوق العاده هست که زنش خیلی آشغاله و باید زجر بکشه. اما بعدش که رابطه تموم می شه زن و مرد لایق همدیگه هستن و جفتشون برن بمیرن !
همچین مردی حتما یه آشغاله. هر کس باشه فرقی نمی کنه . مردی که متاهل هست و قبل از تموم کردن رابطه اش می ره سراغ یکی دیگه آشغاله. ولی من نمی تونم هضم کنم که دخترها قبل از عاشق شدن یا در حین عاشق شدن به متاهل بودن طرف ، به زن و بچه اش ، به بدی دروغ و خیانت ، فکر نکرده باشن.متاسفانه همین ما زن ها هستیم که به همچین مردهایی میدون می دیم وگرنه اگه ما محکم و منطقی و با انصاف بودیم هیچ مردی جرات چند همسری و تحقیر زن ها رو نداشت.

درسته. وقتی آدم وارد این جریان میشه کلی هم تفکر غیر منطقی پیدا می کنه. من به بعضی هاش اشاره کردم. اگر بتونم حتما بیشتر هم می نویسم.

همدرد پنج‌شنبه 20 بهمن 1390 ساعت 05:26 ب.ظ

سلام عزیزم منم چن ماهیه که از یه رابطه با مرد زن دار طمع کار اومدم بیرون،از وبلاگ عسل خانومی اومدم.فعلن برم ارشیوتو بخونم

خوش حالم که تو ام تموم کردی.

بیتا یکشنبه 23 بهمن 1390 ساعت 10:50 ب.ظ

اون دختر جایزه برای دوست نامردت نبوده بلکه برای زن بیچاره اش بوده. اما تو چرا باید از خدا انتظار داشته باشی که بهت آرامش و شادی بده؟ تو داشتی ارامش رو از خونوادش میگرفتی. اون مرد که معلوم بوده داره دروغ میگه هر بار هم یه بهونه ای برات میآورده اما تو هم به خودت دروغ میگفتی.
میدونی از بیرون هر کسی به این قصه نگاه کنه میگه خاک بر سر مردی که خیانت میکنه اما معمولا در مورد دختری که وارد یه زندگی میشه خیلی وقتها چیزی نمیگن میدونی چرا؟ چون همه میگن اون دختره که از اول وضعیتش معلوم بوده ( معلوم الحال بوده )ازین جور دخترا که کم نیست یا برای نیاز جن س.ی یا کلا بیماری وارد این جور روابط میشن!
این دید ادمای سالم هست نه کسایی که خودشون آلوده شدن... تو جای اینکه بشینی آرزوی انتقام کنی باید به بدبختیت که حقته عادت کنی. وگرنه اگه بحث انتقام باشه که باید زنش از تو انتقام بگیره!!!!

یاس شنبه 29 مهر 1391 ساعت 11:36 ق.ظ http://hamsare-aval.mihanblog.com

سلام عزیزم .خیلی خوشحالم که خودت رو زود از چنین رابطه ای کشیدی بیرون .واما درباره ی عدالت خدا .عدالت خدا زیاده وهمچنین صبرش .می دونی چرا خدا بهش دختر داد .چون هر بار که یکی چشمون دخترش رو گریون کرد بفهمه وبه یاد بیاره وزجر بکشه که بازی کردن با احساسات یک زن یعنی چه ؟ منتظر حضورت تو وبلاگمون هستم .نظرات شما می تونه برامون مفید باشه .ممنون

اتنم پنج‌شنبه 26 بهمن 1391 ساعت 03:25 ق.ظ

سیسی

آلاله یکشنبه 5 آبان 1392 ساعت 10:55 ق.ظ http://alalehandmani.blogfa.com/

فقط الان رو نبین...........شاید خدا دختری بهش داد...تا همون بلایی که سر دیگران آورد....سر عزیزترینش بیاد تا بفهمه....چه دردی داره.......مخصوصا که سر عزیزت بیاد

نمی دونم عزیزم امیدوارم سر خودش بیاد

کتی جمعه 27 تیر 1393 ساعت 08:44 ب.ظ

یک دختر؟؟ مامان همیشه میگه از قدیم گفتن بچه ها تقاص گناه های پدر و مادرشون رو میدن متاسفانه. الان او باید از نارحتی بره بمیره که یک دختر داره و یک دختر دیگه رو بدبخت کرده. بعدشم وقتی از اینجا بری تازه میفهمی زندگی یعنی چی و

از صمیم قلب امیدوارم این طور نباشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد