فکر کنم تا حالا از روند نوشتنم در این وبلاگ متوجه شده باشید که خیلی اهل وبلاگ بازی نیستم. با این حال اگر وقت کنم خیلی زود می رم سراغ وبلاگهایی با مشکل مشابه خودم و اینا اغلب لینکهایی هست که شماها برام می ذارید. این چند وقته سعی کردم بخونمشون....من کم نوشتم.قلم خوبی هم نداشتم اما سعی کردم از دردی که می کشم بگم. سعی کردم بگم این رابطه دو سر باخته. هم شریک یک خائنید بهتون انگ خیانتکار می خوره هم خیانت می بینید.....اما اما..

از مبحث دور نشیم. از وبلاگهای مشابه می گفتم.تازه می فهمم چرا خیلیاتون می گین بنویس. عزیزان این مسئله صد تا پایان نداره. اولش هیجانه بعدش عذاب و آخرش غم انگیزترین سناریو دنیا! سرخوردگی و حسرت از وقت و احساسی که به خاطر هیچ و پوچ به باد دادین. من اینا رو سعی می کنم بنویسم. اما داستان نویسی از من برنمیاد.

بعضی از وبلاگا مثل نازنین و ارغوان و غزل و عسل و...رو که میخوندم قشنگ می تونستم احساسشونو درک کنم. چیزی که می نوشتند برام باور پذیره. ولی بعضی های دیگه بلعکس! راستش اگر یک درس از جریان خودم گرفته باشم عدم قضاوت دیگرانه ولی این داستانا رو میخونید بدونید شنونده باید عاقل باشه. شاید بعضی ها قوه داستان نویسی قوی داشته باشند. نمی خوام تهمت بزنم ولی این هندی بازی ها که یارو رفت برام کوه رو جابجا کرد و کارخونشو در جا زد به اسمم و یا زنش خیلی به موقع مرد و بچهاش سربه نیست شدن. یا چه می دونم مچ زنشو با مردهمسایه گرفت و فهمید اون چقدر کثیفه و من چقدر خوبم و....به نظرم بیشتر اوهام میان. برای منی که این جریانو از سر گذروندم توجه نویسنده به بعضی جزییات اونم وسط بحران عجیبه. نمی دونم خدا کنه دروغ بنویسند و همه این مشکلات واقعیت نداشته باشه.


خب دیگه اون قدر گفتید بنویس که تا 2 نشستم! برم بخوابم فردا کار و زندگی دارم

نظرات 11 + ارسال نظر
امین پنج‌شنبه 9 خرداد 1392 ساعت 02:05 ق.ظ http://over.blogsky.com

سلام
من تازه وبلاگتون رو دیدم و اولین باره به اینجا میام
ولی باید نوشته هاتون رو دنبال کنم ببینم چجوریاس !؟!؟

مامان آیلین پنج‌شنبه 9 خرداد 1392 ساعت 02:39 ق.ظ

بله زرین جان بیشترشون خیالپردازیه
ولی حتی اگه فرض کنیم طرف کارخونه اش رو هم به نام معشوقه زده تاثیری در اشتباه بودن خیانت و همراهی با یک خائن نداره
من میگم اصلا واقعا اون مرد عاشق این دختر شده !
آیا درسته که اصول انسانی رو زیر پا بذارن؟؟؟ و به تعهدشون پشت پا بزنن و بزدلانه خیانت کنند و روح همسرشونو بکشند؟
آیا همچین آدمی که بویی از انسانیت نبرده شریک درستی برای زندگیه که این دخترها براشون سر و دست میشکنند؟؟

نه درست نیست.در این که شکی نیست.
ولی خیلی زشته که آدم چندصد نفر خواننده رو سرکار بذاره و از یک جریان به ذات تلخ چنان فیلم هندی زیبایی بسازه که بقیه وسوسه بشن.مثل این می مونه که آدم یک نوشیدنی سمی رو با رنگ زیبا و تو جام زیبایی بذاره جلو بقیه و به سمی بودنش اشاره نکنه.

نازنین پنج‌شنبه 9 خرداد 1392 ساعت 01:32 ب.ظ http://arameshe-gomshode.blogsky.com/

منم باهات موافقم زرین...این یه بازی دوسر باخته و هرکی واردش بشه روی خوش نمیبینه و اونهایی که با به به و چه چه تعریف میکنند برای فرو خوردن عقده هاشون و تایید شدن توسط چندتا خواننده است...

و متاسفانه من و تو عینیت این باختیم. این که می گن مردها سروته یک کرباسند خیلی هم بیراه نیست.

سحرناز پنج‌شنبه 9 خرداد 1392 ساعت 01:35 ب.ظ http://sara1985.blogsky.com

زرین عزیز... خیلی وقت پیشا تقریبا پارسال داستانتو خوندم ... تو شروع ارتباطم با ... اون موقعا تو اینده منو به تصویر کشیده بودی ... اصلا فکرشم نمیکردم عاشقش بشم و رابطه ما هم تبدیل بشه به رابطه شما . الان به اخرش رسیدم و قراره روزهای زندگیم بشه دقیقا همین شکلی ... یه بار برات کامنت گذاشتم یا شایدم میخواستم بذارم که چقدر طول کشید فراموش کردنش . الان هم دارم میرسم به همین مرحله . وااااای برای من چقدر طول میکشه این روزهای زجر اور . نمیدونم چطور تحمل کردی . سخته . تو به مرحله خوبی رسیدی تقریبا ولی من دقیقا تو اوج سناریو ام . برام دعا کن تحمل کنم

عجیبه که این سناریو یک ته بیشتر نداره اونم شنیدن دروغ و باخته! غیر از اون ظاهرا مثل سیندرلا افسانه است.
یک سالی طول کشید ولی حتما یک بار جداگانه می گم که چکارا کردم تا به فراموش کردنش کمک کنم.

میترا پنج‌شنبه 9 خرداد 1392 ساعت 03:07 ب.ظ

من هم همین نظرو دارم. بعضی های دیگه سعی دارند خودشونو خوشبخت نشون بدند یا وانمود کنند خودشان و خانواده شان سطح بالایی دارند ولی به قول شما خواننده عاقل باشه همه چیز با خواندن چند تا پست دستگیرش میشه. چرا از خاطرات خودت نمی نویسی؟ این که چطور شروع شد و چه گذشت و چه حالی داشتی. به نظرم قلمت خوبه فقط عیبت کوتاه نویسیه.

چشم سعی می کنم. ولی بازم می گم هدف نشون دادن غلط بودن راهه نه این که ما کجاها رفتیم و چی خوردیم و چی بهم کادو دادیم.

روشنک پنج‌شنبه 9 خرداد 1392 ساعت 09:41 ب.ظ

سلام عزیز دلم تر خدا جونه من دیگه بهش فکر نکن خودتو درگیر ادمی که ارزش نداره نکن به ایندت فکر کن به ازدواج و یار و مونسی که ماله خودت باشه به شرطی که با اون کسی که میخوای ازدواج کنی کاملا بشناسیش و حواست باشه که مثله اون یارو با دروغاش گولت نزنه برو خدارو شکر کن که دختری و گول خوردی اگه جای من بودی و زن بودی و عقد کرده و هزاران دروغ در عینه ناباوری از شوهرت میشنیدی میخواستی چی کنی تو الان کسی نمیدونه ودختری و شانس داری زندگت رو بسازی واز نو شروع کی اما من چی که همه میدونن عقد کرده هستم و راه بازگشتی ندارم ژس بون خدا خیلی دوستت داره و اون موضوع یه تجربه بوده واست تا به هر کسی قبل اینکه بهش وابسته بشی اعتماد نکنی

درست می گی.امیدوارم مشکل تو هم حل بشه روشنک جان.

سحرناز جمعه 10 خرداد 1392 ساعت 12:13 ق.ظ http://sara1985.blosky.com

زرین عزیزم ... اگه وقت داشتی خانمی کن و بیا یه کامنت برام بذار و بگو چه کارهایی کردی که تونستی فراموشش کنی ... میشه گفت دارم داغون میشم

شیوا جمعه 10 خرداد 1392 ساعت 02:29 ب.ظ

والله به خدا. آدم وبلاگ و پست های اینها رو می بینه می خواد با سر بره تو دیوار. همچین با بی وجدانی تمام میگن زنش خوب بهش نرسید و این طفلکی به من پناه آورد آخه من پری مهربونم زنش دیو دو سر !!! یعنی آدم اگه اشتباه هم می کنه ، اگه شریک خیانت و زجر دیگران هم میشه ، اگه حتی تن و بدنشو به مرد متاهل پولدار می فروشه حداقل یه کم وجدان و انصاف داشته باشه بگه اشتباه کردم نه این که سرشو بگیره بالا بگه ما عاشق همیم همه کارهامون هم درسته فقط من یه کم دیر رسیدم

بهار جمعه 10 خرداد 1392 ساعت 02:47 ب.ظ

زرین جان همون موقع ها که تازه از اون طرف احمقت جدا شده بودی، خیلی میومدم سراغت و ازت راهکار می خواستم برای فراموش کردن.
گاهی بهت سرمیزدم اما خب دیر به دیر اپ می کنی.
زرین به نظر من که همه این مراحل را گذروندم و حالا بعد از یک سال هنوز هم حالم بده، فکر می کنم اتفاقا از همه چیز بگی خیلی بهتره مخصوصا از حرفای عاشقانه اشون و از خوشی ها و بعد برسی به اون پایان تلخ، اینجوری نشون میده که این رابطه ها اولش چقدر عاشقانه و پر از شادی و مثلا خوشحالی بوده (که البته همه اش هم برای جلب نظر هم بوده) و بعد یواش یواش بازی ها عوض شده و اخرش هم به قول نازنین ضربه اخر.
اتفاقا بهتره همه بدونن که از اول همه چیز تلخ نبوده، اما چون ان بازی کثیف و پر از دروغه، تا اخرش همهخ چیز خوب نمی مونه و یواش یواش همه چی رو میشه.

خودم یکشنبه 19 خرداد 1392 ساعت 02:40 ب.ظ

وای زرین خانم کم پیدا ..خوشحالم که بازم سر میزنی...بیشتر بنویس...ات خالی بود خیلی

یلدا یکشنبه 19 خرداد 1392 ساعت 10:29 ب.ظ

مامان آیلین خوبی؟

از اونور واسه شیدا کامنت فدات شم قربونت شم می ذاری،
از اینور می آیی می گی اینها انسان نیستند؟

یا ماجرای شیدا را کامل نخوندی
یا حرفهای زرین را متوجه نشدی

شیدا کیه؟ جریان چیه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد