اگه بگم هیچ وقت دلم تنگ نمی شه دروغ گفتم...دلم تنگ می شه نه برای اون بلکه برای دوست داشتن برای عاشق بودن برای دوست داشته شدن. برای همه اون حال و هیجان ها...کتاب آیا تو آن گمشده ام هستی باربارا دی آنجلیس رو حتما بخونید.یاد می گیرید از خودتون و خاطراتون متنفر نباشید تمام اون حسهای قشنگ مربوط به گذشته من بودند و واقعیت داشتند حداقل برای من چون انتخابم اشتباه بود و طرفم ناتو دلیل نداره خط بکشم رو اساس همه حس های قبلیم. کاش بشه همه اون حسها رو دوباره با آدمی که واقعا دوستم داره تجربه کنم.


دلم برای دوستای این وبم هم تنگ شده نازنین ارغوان و بقیه...اگه هنوز اینجا رو میخونید یک ندایی بدین عزیزان.


کلی چیز تو سرمه نمی دونم بنویسم یا نه. یکیش عذاب وجدانه.......

نظرات 7 + ارسال نظر
جامعه مجازی دلـنما چهارشنبه 1 خرداد 1392 ساعت 12:21 ق.ظ http://www.delnama.com/admin/

سلام ...

بالاخره بعد از کلی شب زنده داری و کمک های بی دریغ دوستان عزیز و ... تونستیم شبکه اجتماعی خودمون رو راه اندازی کنیم ...

خوشحال میشیم اگه افتخار بدید و جزو اولین کاربرانی باشید که در این شبکه عضو میشن ؟؟؟

دلـنما، فضایی امن برای دوستیابی ...
دلـنما ؛ شبکه ی اجتماعی فارسی، بدون فیلتر و با امکانات کامل ....
تفاوت را با دلـنما احساس کنید، همراه لحظات خوش زندگی شما، دلـنما ...


منتظرتون هستیم ها ؟؟؟
موفق باشید ...

میترا پنج‌شنبه 2 خرداد 1392 ساعت 03:20 ب.ظ

می خونمت بنویس. یه نظر گذاشته بودی برای مطلبی تحت عنوان خاطرات آوا ، به دلم نشست. چرا اینقدر کوتاه می نویسی؟

راستش قلم خوبی ندارم.اغلب فکر می کنم نتوسنتم اون چیزی که رو می خوام بنویسم و منظورمو بنویسم.

آوا یکشنبه 5 خرداد 1392 ساعت 09:31 ب.ظ

تو وبلاگ همسران اول برای نوشتم کامنت گذاشته بودی دوست داشتم بخونم ماجراتو و خوندم.

دلم برای عاشقی کردن تنگه...منم. کاش خدا حق داشتنه یه عشق پاک و همیشگیرو ازم نگیره... تو هم.

باور کن تقصیر خدا نیست و مشکل از بنده هاست که یا اشتباه انتخاب می کنند یا صداقت ندارند.

آنا دوشنبه 6 خرداد 1392 ساعت 01:32 ق.ظ

سرگذشتتو خوندم
میفهمم چی کشیدی
ولی کاش کامل مینوشتی هرچند میدونم یاداوری خاطرات بی ارزش برات سخته اما میتونه عبرتی باشه واسه جوونترا و خامایی مثل من

نازنین چهارشنبه 8 خرداد 1392 ساعت 06:02 ب.ظ http://arameshe-gomshode.blogsky.com/

زرین جان من میخونمت ولی خیلی دیر به دیر آپ میکنی
عزیزم رابطه من هم مشابه شما تموم شد و چقدر این روزها به یاد تو و ارغوان بودم...
خیلی دوست دارم بیشتر بنویسی چون حس همزادپنداری زیادی باهاتون دارم و خوندن نوشته هاتون هم بهم آرامش میده و هم آموزش...
کاش ارغوان هم دوباره بنویسه...

حتما عزیزم.سعی میکنم مرتب تر بنویسم.
راستی تو همون نازنین خودمی؟
امیدوارم رابطه های این طوری تموم بشن ولی واقعا نه مشابه من با فهمیدن این که همه چی دروغ بوده. خیلی ناراحت می شم وقتی کسی می گه تجربه منو داشته

نازنین پنج‌شنبه 9 خرداد 1392 ساعت 01:23 ق.ظ http://arameshe-gomshode.blogsky.com/

آره عزیزم این وبلاگ جدیدمه...با همون رمز قبلی...

زرین برای منم متاسفانه یا شاید باید بگم خوشبختانه با فهمیدن دروغ بودن همه چیز تموم شد...خیلی دردناکه....هنوز تو شوکم

دروغ؟ اون که خیلی باهات یکرو بود. نازنین یادته بهت گفتم کسی که تو پول من و تویی نیاره خیلی صادقه؟ ظاهرا این تئوری هم درست نیست.

از ته ته دل برایت ناراحت شدم که دروغ شنیدی. می دونم هرچه قدر زودتر این رابطه تموم می شد برای تو بهتر بود ولی دلم نمی خواد هرگز و هرگز کسی دروغ بشنوه. عزیزم من الان تو نظرات تایید نشدم 2 تا رمز ازت دارم که هیچکدوم کار نمی کرد. رمز جدیدتو برام بذار.

شانار شنبه 13 اردیبهشت 1393 ساعت 10:55 ب.ظ

سلام داستان غم انگیزی داشتی خیلی ناراحت شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد