عزیز مادر این روزها دستت رو به همه جا میگیری و بلند میشی....میدونم به زودی راه می افتی میگن راه بیفتی باید کار و زندگیمو ول کنم بدوم دنبالت که کار خطرناک نکنی ولی  از وقتی اومدی حالم خوبه. 


بهم گفتند بیای خواب راحت ندارم گفتند بین و من و پدرت فاصله می افته گفتند زندگی برام نمی مونه گفتند حسرت روزهای قبل تو رو میخورم. تو اومدی و هیچ کدوم از اون حرفهای بیخود اتفاق نیفتاد. فقط و فقط همه چی بهتر شد. اومدنت به زندگیمون نظم داد من و پدر عزیزت رو بیشتر از قبل بهم نزدیک کرد و حتی یک لحظه هم نمی تونم تصور کنم تو نبودی زندگی چطور بود؟


داره یک سالت می شه و من نمی تونم صبر کنم تا بزرگ و بزرگ تر شی...دانشگاه بری فارغ التحصیل شی زن بگیری بچه دار شی...آخ که حس خوش همه اینا قلقلکم میده.