من می تونم تو رو ببخشم؟


برای من این که بین ما جدایی افتاد اون قدر مسئله نیست که دروغگویی هات.

ته این رابطه همین منتظرم بود. می دونستم.

حتی اگر دروغ هم نمی گفتی بازم من با تو ازدواج نمی کردم.

بیشتر به این خاطر نمی تونم ببخشمش که بهم دروغ گفت. اونم نه یکی دوتا...هزاران تا! به قول عسل دروغگویی مرضی داشت. مثلا کاشان بود زنگ می زد می گفت اصفهانه...انگار تا دروغ نمی گفت نمی شد....همینو بگیرید برید تا تحصیلاتش و محل تحصیلاتش و وضع خانوادگی و....همیشه فکر می کنم کسی که من براش نهایت احترام رو قائل بودم منو اسکل فرض کرده بود که این همه چرند برام می بافت؟؟؟
جالبه این دروغاش هم برای من بود همیشه. با بقیه این طوری نبود. این واقعا اذیتم می کنه. منو خر فرض کرده بود و از دروغ گفتن بهم لذت می برد؟


خداییش برای این نمی تونم ببخشمت. قلب منو شکستی، می تونم فراموشش کنم حتی ببخشمت ...برای دروغهات هرگز.


پی نوشت. تروخدا نپرسید چطوری همو دوست داشتین اما راضی نمی شدی زنش بشی...خودمم نمی دونم راضی نمی شدم دیگه. شاید برای این که در شان و لیافت خودم نمی دونستمش. 


چند تا کامنت خصوصی داشتم و غیر از اون بارها هم شنیدم که بعضی دخترا می گن "ما این جور چیزا رو که می شنویم به کل از ازدواج زده می شیم و می ترسیم". ببخشید چرا؟ این مردهای زندگی ما به همسرشون خیانت می کردند ولی ببینید اول و آخر همسر قانونی رو به همه چیز ترجیح دادند.


توصیه اول من به زنهایی که متوجه خیانت شوهر می شن اینه که بدون این که به روی خودشون بیارند مرد رو زیر نظر بگیرن. از اول به روش نیارن چون قبح قضیه ریخته می شه. احتمال این که فقط یک هوس ساده باشه خیلی زیاده. زیاد بهش گیر بدین بیشتر به اون ور تمایل پیدا می کنه. تمام دخترهایی که تو رابطه با یک مرد متاهل بودند می دونن که چقدر چشم انتظار دعوای اون و زنش بودند بلکه یک کمی وقت هم به این ور برسه. برای همین مهمه از دعوا و اعصاب خوردی پرهیز کنید. از ساختن یک رابطه خیلی خوب با خانواده شوهرتون هم غافل نباشید، خدای نکرده لازمتون میشه!!!


اگر اوضاع رو زیر نظر داشتید و دیدین طرف خیلی از شما بهتره زیاد نترسید.. دختر جوانی که فوق لیسانس داشته و سرکار می رفته و خانواده فرهنگی داشته به خاطر زنی چند سال بزرگتر بدون تحصیلات و از یک خانواده کارگری کنار گذاشته شده. پس جای نگرانی نیست! فقط سعی کنید کمی خودتونو بالا بکشید. مثل کش تمبون هر جا بره، اول و آخرش به خود شما برمی گرده!

جمعه ها تصمیم می گیرم برای همه کسانی که می خونند منو یا می خونمشون کامنت بگذارم. اما به خدا نمیشه. امروز مامانم مهمون داشت باید می رفتم کمکش. لابد تا نیم ساعت دیگه هم وارد می شن مهمونا. خلاصه ببخشید منو.