بعد از آخرین پستم تعداد زیادی کامنتهای پر از فحش دریافت کردم. فکر می کنم عده زیادی از خوانندها از این که من حالم خوبه خیلی ناراحت شدن و به نظرشون من باید الی الابد بدبخت می شدم و متاسفند که چرا به قدر کافی زجر نکشیدم....با وجود این که همیشه نظرات مخالفمو تایید می کردم از تایید این کامنتها معذورم. نه این که بدم بیاد چون قبلا هم گفتم قضاوت کسانی که منو نمی شناسید صنار برام ارزش و اهمیت نداره. تایید نمی کنم چون نمی خوانم فی+ل+تر بشم. دلم می خواد همه بتونند اینجا رو بخونن.


نمی دونم باید به شماها چی بگم. نمی دونم چرا این همه عذاب به خودتون می دین که من چرا خوبم و خوشم. من هیچوقت چند همسری رو ترویج نکردم و نخواهم کرد. مسیر زندگی شرایط روحی و صد البته انتخاب نادرست منو به این رابطه کشوند و اگر چیزی از این جریان یاد گرفته باشم اینه که دیگری رو قضاوت نکنم. برای همین گرچه ازدواج با مرد زن دار رو نمی پسندم اون طور که شما ازم خواستید با فحاشی به دیگرانی که این راهو انتخاب کردند از گذشته ام ابراز برائت نمی کنم.


فقط یک چیز مسلمه که هر رابطه ای برای شکل گرفتن به 2 نفر نیاز داره. هیچوقت تقصیر به طور کامل بر عهده اون زن دیگر نیست. مرد هم مقصره. اگر فکر می کنید با فحاشی به دیگران کسی سراغ شوهرتون نمیاد در اشتباهید. اگر استدلالتون اینه اون مرده ازش چه انتظاری میشه داشت و زنا هستن که باید همو درک کنند و رو ندن (با جمله دوم موافقم) بازم در اشتباهید. و البته از کسی که فکر می کنه با فحش دادن به من مشکلاتش حل میشه نمیشه انتظار داشت از اشتباه در بیاد.


یک سال و اندی از اون جدایی و روزهای وحشتناک بعدش گذشته. من واقعا حالم بهتره یعنی واقعا.

دیگه بهش فکر نمی کنم. حتی وقتی فکر می کنم دیگه با عشق نیست حتی نفرت هم نیست احساس خنثی است و همراه با تعجب. تعجب از دوست داشتن این آدمی که هیچ چیزش چشمگیر نیست. تعجب از حجم تحقیری که در این رابطه تحمل کردم. و مهمتر از همه تعجب از داشتن رابطه با یک مرد متاهل....این من بودم واقعا؟


دوست داشتن دست خودم نبود. به خودم ایرادی نمی گیرم اما وارد رابطه شدن چرا. برای همینم تنها احساسی که از گذشته دارم دلگیری از دست خودمه. سعی می کنم به چشم تجربه بهش نگاه کنم تا کمتر اذیتم کنه. اونم آدم مهمی نیست و جایی تو زندگیم نداره که قضاوتش یا کاری که با من کرد برام مهم باشه. پریشب داشتم مثل آدم رانندگی می کردم موقع پیچیدن تو خیابون یک طرفه طبعا انتظار نداشتم از سمت راست ماشینی بیاد برای همینم فقط سمت چپو پاییدم و بعد که اومدم بپیچم صدای ترمز بلند و نور شدید یک ماشین وحشتزده ام کرد. مردی که سوار بی ام و بود و داشت خیابونو خلاف می اومد سرشو اورود بیرون گفت آی ج....کوری منو نمی بینی و چندتا دری وری دیگه...و رفت. ناراحت نشدم. آدم عوضی که مقصر خودش بود نسبتایی به من داد بود که لایق خودش بود. به حرف اون من نه ج می شم نه کور...قصدم اینه بگم برای من اونم مثل همون راننده شده. عوضی که چند صباحی موند و کاری کرد که در شان خودش بود و گورشو گم کرد. من نه بدبخت شدم نه بیچاره...مدتی طولانی ناراحتی داشتم که خب طبیعی بود.


راست می گن زمان خیلی چیزا رو حل می کنه. پارسال فکر نمی کردم امروز این طوری آروم و آسوده شده باشم. بنابراین پولتونو خرج مشاور نکنید. بذارید زمان حلش کنه.


پ.ن. از تمام کامنتهاتون ممنون. به یادم بودید و حالمو پرسیدید. حتی اگر فحشم دادید بازم ممنون اونم راهنمایی بود اما به شیوه خودتون.